اوج بگیر تو آسمون سیاه شب...

ساخت وبلاگ
همین الان ثبتنام کردم، جالبه از سه روز پیش کتاب تست خریدم و داشتم مثلا میخوندم، یعنی دی=قیقا وقتی واسه پی.اچ.دی ثبتنام کردم و افتان خیزان وار داشتم اون رو هم مثلا میخوندم یهو زمان آزمون واسه این یکی گذاشتن و هر جفتشون چه قریب نزدیکن؛ به قول دیالوگ رضا عطاران: رضا رضا:)چقدر بی فکرن ما که عادت کردیم ارشد ما رو هیچ جا نخوان تو این یکی هم که خواسته بودن اصن معلوم نبود کدوم شهر لازم داره، وقتی کلان شهری مثه خودمون لازم نداشته باشه به درد جرز دیوار میخوره.والا!واسه اون شغل کارشناسی هم که از 3 تا محل نزدیکِ انتخابی تا پول را واریز کردیم و رفتیم داخل دیدیم یکیش کلا حذف شده انگار مثلا نون باشه و پختش تموم شده باشه.دیروز اون یارو اومده در اتاق فکر کردم واسه درخواست سبزرنگه که گفت نه ولی ازت میخوام تو یه کار بیای تحلیل کنی و به هم لینک بشیم، منم در حالیکه کل اجزای وجودم میخواست بگه باشه و واقعا بابت همچین شروعی از همه جهاتی که خودم میدونستم یه کمی ذوق کرده بودم ولی با یه حالت واقعا زمخت و جدی گفتن نه چون اینجا محیط اش برای من جوری نیست که بتونم هر کاری کنم، اونم یکم مقاومت کرد بعدم فک کنم با ناراحتی پذیرفت و رفت، یعنی من دقیقا اون آدمی ام که یا زمان نادرست بودم یا مکان نادرست؛ میترسم که نکنه خودم اشتباهی باشم.امروز با خودمون گفتیم 10 صفحه چیه بابا 20 صفحه بخون ک جلو بیوفتی و نشون به اون نشون که کتاب موند رو میز و همزمان کار 3 نفر رو انجام دادیم که یه وقت خلق الله معطل نشن.دیشب خواب دیدم من و ننه خدابیامرز در حالیکه یه ظرف پر میوه تو دستشبود وارد خونه اش ردیم، همونی که سالهای آخر توش زندگی میکرد، جالب زیاد خواب نمیبینم و خواب رفتگان خدا بیامرز رو که کلا ندیدم. امیدوارم یه برکت زیادِ زیاد اوج بگیر تو آسمون سیاه شب......
ما را در سایت اوج بگیر تو آسمون سیاه شب... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alveol بازدید : 34 تاريخ : يکشنبه 23 مهر 1402 ساعت: 16:41

فقط یه روز تعطیله که از خود صبح تا غروب دلت نمیخاد هیچکاری کنی ولی همزمان با تاریک شدن هوا و دیدن روزی که به انتها نزدیک میشه، جت وار شروع به انجام دادن حتی نصفه نیمه کارها میکنی.سبدِ آخر لباس ها رو که روی بند پهن کردم، چشمم افتاد به منقل جا مونده از ناهار ظهر، زغال های قرمز کوچیک با هر بار وزش باد، سوسو میکردن و بعد بین خاکسترها گم میشدن، رفتم جلوتر و سرمو نزدیک آتیش باقیمونده کردم، با موهای خیس و لباس های نازک سرمای پاییزی رو تو حیاط حس میکردم، با پس و پیش کردن تکه زغال ها بوی پیاز آتیشی مشامم رو پر کرد و بعد حس کردم الان آخرایِ شبِ سیزده به در تو سن 16 سالگیه، درست همون لحظه ای که همه وسایل رو جمع کرده بودیم و داشتیم حرفای باقیمونده رو پایِ آتیش کم هرم میزدیم و انگار نمیخواستیم دل بکنیم و بریم خونه، اون وقتی که بوی چوب و چمن با یه حس دلهره بی علتی میومد و نمیخواستی به روی خودت بیاری که شاید از استرس مدرسه ست بعد از چندین روز تعطیلی یا تازه شدن احساسات بلوغت توی روزای بهاری....اون روزا گذشت، خیلی زیاد ازش دور شدم، در حد همین که با بویی برگردم به خاطراتش ، من ولی دلم مییخواد فردا یه دانش آموز دوم دبیرستانی بودم که تازه میخواستم اون رشته رو انتخاب کنم و خرخون وار به تنها دلخوشی اون روزام یعنی درس خوندن برسم و اصلا روحم هم خبر نداشته باشه که سالها بعد قراره چه اتفاقایی واسم بیوفته. اوج بگیر تو آسمون سیاه شب......
ما را در سایت اوج بگیر تو آسمون سیاه شب... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alveol بازدید : 27 تاريخ : يکشنبه 23 مهر 1402 ساعت: 16:41

میگن خدا حاجت شکم رو زود میده نمیدونستم واسه سفر هم همینطوره ، واسه یه کار اداری یک نفر دیگه که یه کنسلی هم داشت یه روزه ای رفتیم طهران و خب به جز صبحش که تو اون اداره کوفتی بودیم، بقیه اش خوب بود و خب البته که دلیل اصلی اش اون واریزی ساعت 12 ظهر بود که برنامه رو تونست خیلی تغییر بده و جذاب کنه، بازم تیتر واراز 5 مهر:بلیط فقط برگشت- اسنپ رفت و برگشت با کوئیک که ما به همون پراید راضی بودیم- ژامبون مرغ سرد- پشت سر ما ساعت 12 شب به کی مشاوره درسی میده آخه! باشه فهمیدیم دانشجو پزشکی، بیا پایین سرمون درد گرفت- ساعت 4 و ربع میدون آزادی- دکه و تاکسی های مهربون اون موقع صبح که هوامون رو داشتن- کیک و شیر کاکایو 4 و نیم- ورودی 8 ترمینال غرب- نمازخونه تمیز و قشنگ زود پاشین میخوایم درو ببندیم- نون پروتئینی رو نیمکت- املت با بربری تو رستوران- خاوران یا تهرانپارس- بی آر تی و مسیر خلوتی که از ماشینا جلو میزدی- میدون فردوسی- برو جلوتر میرسی- اون ساختمون بلنده- اون ساختمون کوچه کناری- استفاده ابزاری تا کارت راه بیوفته ولو اینکه خنده دار بشی- از حقت دفاع کن- انقدر برو و بیا از این جا تا اونجا آخرشم هیچی- پارتی بازی شده- مترو خط 2- میدون بهارستان- راه نمیدیم- دبیرخونه- بیمارستان معیری- بعد از نماز یه چرت بزن- پاشو بریم گشنمونه- زرشک پلو با مرغ تای سیز- برو بازار 15 خرداد حتی تو اون ترافیک و با بدن پر از خواب- اول کار چای نبات بخور از اون پبرمرد ترک خنده رو تو لیوان فرانسوی- همه چی ارزونه من چقد خوشحالم- چقدر کثیف- جوب وسط کوچه ها پر از آشغال- گربه چقدر زیاده- 2 تا کیف کوله داشتیم و یه دستی و یه دوشی حالا شده اینا + نایلون های خرید- دیگه بسه برگردیم- دخترای هنرمند و نوازنده و دستفروش- برو مت اوج بگیر تو آسمون سیاه شب......
ما را در سایت اوج بگیر تو آسمون سیاه شب... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alveol بازدید : 27 تاريخ : يکشنبه 23 مهر 1402 ساعت: 16:41